خوشحالی دوران کودکیمان با هیچ چیز قابل مقایسه نیست زمانی که نخودچی(نخوچی) وکشمش و شاهدونه داخل جیبمان بود وهرزگاهی دور از چشم بزرگترها به کاسه آن دستبرد می زدیم.آن روزها

 مادر خسته از کار خانه خوشحال بود.

مادر بزرگ همیشه میخندیدوبابا دغدغه زندگی نداشت.

دکتر،مهندس وخلبان هم شدیم فقط چی توز حلقه ای نداشتیم.

بدنیست به اطرافمان نگاهی بیاندازیم

هنوز پیرمرد خسته مشغول نخودبریزی(درست کردن نخوچی)است

هنوز بوی تخمه آفتابگردان،هندوانه در بعضی از کوچه های شهرمان مشام رهگذران را نوازش میدهد.

نگذاریم مشاغلی که حاصل عمر گذشتگانمان است از بین برود.

انشاا.. در پستهای بعدی بعضی از این مشاغل سرزمین کهن را معرفی میکنم