میرزا نعیم سدهی

آنچه در مورد معرفی نعیم سدهی می خوانید گرفته شده از سایت فرهنگسرا می باشد. ولی شعر بهاریه نعیم از کاست یکی از خوانندگان گرفته شده است.

محمد، فرزند حاجي عبدالکريم متخلص به "نعيم"، معروف به ميرزا نعيم سدهي، در نيمه شعبان سال 1272 ه.ق. در قريه فروشان از قراي ثلثه سده ماربين اصفهان متولد شد و مقدمات فارسي و عربي را همانجا فرا گرفت. نعيم از ابتداي جواني شعر مي گفت و با دو برادر شاعر به نام نير و سينا، که در قريه فروشان به عرصه رسيده بودند، معاشرت داشت. اين سه تن گفته هاي همديگر را جرح و تعديل و انتقاد مي کردند. نعيم در سال 1298 ه.ق. بهائي شد و به تبليغ پرداخت؛ و به همین دلیل مضروب و مجروح شد و شبانه به تهران گريخت و در تهران چندي با فقر و مسکنت بسر برد، و زماني که برای امرار معاش  تدريس مي کرد با آمريکاييها و بعد با انگليسي ها ارتباط يافت و به سمت معلم زبان فارسي در سفارت انگليس منصوب شد.نعیم در صبحگاه روز سه شنبه نهم جمادي الاول  سال 1334 ه.ق.، که شصت و يکسال و چند ماه از عمرش گذشته بود، چشم از جهان بر بست.

ظاهراً آنچه از نعيم باقي مانده منحصر به اشعار معدودي است که به نام " کليات نعيم " در بمبئي چاپ شده و قسمت اعظم آن منظومه " استدلاليه " است. از شعر زیر می توان به وطن پرستی نعیم پی برد.

گشت حق از تو ظاهر ای ایران، کنز مخفی عیان شد از ویران

ناز کن ناز بر همه عالم ، فخر کن فخر بر همه کیهان

دوست می دارمت که پیغمبر گفت حب الوطن من الایمان

شاید معروف ترین شعر نعیم بهاریه آن می باشد ، که به گوش قدیمی ها آشنا ست و احتمالا آن را با صدای خوانندگانی گوش کرده باشند، که در ادامه مطلب قسمتی از آن آورده شده است.

ادامه نوشته

حسین بیشتر از آب تشنه لبیک بود(دکتر علی شریعتی)

آنقدر درگیر این مسائل جانبی شدیم که یادمان رفت در چه ایامی قرار داریم. واقعا که هنوز نفهمیده ایم حسین تشنه آب نبود، حسین بیشتر تشنه لبیک بود (دکتر شریعتی). حسین آن پرورده نبوت، آن عزیز پیامبر، آن پیشوای راستین، آن آزاده آزادیخواه برای چه رفت، با این که می دانست شهید می شود. حسین نرفت که امروز ما فقط به یاد زخمهای تنش باشیم. حسین رفت که فریاد هل من ناصر زنده بماند، حسین رفت که کوفیان شناخته شوند، حسین رفت که بگوید آل محمد آزاده تر از آنند که با یزید و یزیدیان بیعت کنند، چون رفت چون می دانست بیعت با یزید یعنی پامال کردن زحمات جدش. ما که داعیه حسینی داریم چقدر به این فکر کردیم که 72 تنی که حسین را یاری کردند یافته بودند که رضای خداوند عین رضای اهل بیت است. بیایید راه رضای خدا را بشناسیم و در آن راه قدم برداریم نه در راه منافع خویش.

جوالدوز اتوبوسرانی

درسته که جوالدوز اتوبوسرانی کمی دیر شده ولی باید ضد عفونیش می کردم که اتوبوسرانی دچار   HIV نشه، بعد هم درد سرش آقا جواد را گرفتار کنه.

ساعت 7 روز جمعه که تعطیل می شم خسته و کوفته میام که سوار اتوبوس بشم. اون اوایل که از همه جا بی خبر بودم  هی به خودم لعنت می فرستادم که چرا روزای جمعه میام کلاس.  ولی کم کم به این نتیجه رسیدم که عجب کاری کردم.
چون بعد از ورود به اتوبوس چنان  فشار بهت میاد که قولنجت گرفته می شد. فقط باید خیلی مواظب جیبت می بودی. چون ممکن بود هم آب خودتا بگیرن هم آب جیبتا!

ولی الحق والانصاف تعداد اتوبوس ها کمه وگرنه برنامه ریزی مسولین اتوبوس رانی حرف نداره(جک سال).
نتیجه این که می تونین از  این به بعد از واژه آب آدم گیری به جای اتوبوس شرکت واحد استفاده کنید

بازم بیمارستان

می خواستم شروع کنم به نوشتن که یکی از نوشته های آقای خادمی اومد جلو چشمم ؟
یک لحظه فکر کردم تو همونجام که گفتن اسمشو نبر ؟ به فکر افتادم یک سوزن به خودمون بزنم یک جوالدوز به اتوبوسرانی؟
اول سوزن خودمون، آخه دوست عزیز آمبولانس 200 میلیونی که آخرش بیمارستان ساعی یا بیمارستان اشرفی یا کهندژ باشه به چه درد می خوره؟ (توضیح اینکه آمبولانس ها معمولا بیماران بد حال را تا جوی آباد زنده می برند، دیگه به کاشانی نمی رسه ، از همون جوی آباد مرده را برمی گردونند. )

حالا نوبت رسید به جوالدوز اتوبوسرانی باشه واسه پست بعدی.

واژه نامه

چند سال قبل که تو خوابگاه بودم بچه های اصفهانی می گفتند شما بچه های سده هوای هما ندارین ولی من با تعصب(بی جا ) می گفتم نه. این گذشت تا این که فهمیدم این مطلب واقعیت داره. حتما می پرسین چطوری فهمیدم. بهمن سال قبل که( تازه فارغ التحصیل شده بودیم) شنیدیم که دانشگاه پیام زرو ببخشید پیام نور خمینی شهر( که تازه شروع به کار کرده بود.) نیاز به استاد داره با یکی از دوستان برای تقاضای تدریس به دفتر دانشگاه کنار فرمانداری مراجعه کردیم.  فقط یک خانم منشی تو دفتر بود که بعد از جواب زوری به سلام اینطوری جواب سوال ما را  داد:

ما از اساتید موظف پیام نور استفاده می کنیم حالا اگه می خوایید می تونین تقاضا نامه را پر کنید.

 ما که حسابی چیز شده بودیم با کمال بی میلی تقاضانامه ها را پر کردیم و اومدیم بیرون. چون از سده ناامید شدیم رفتیم پیام نور اصفهان. خلاصه سرتونا درد نیارم بعد از چند روز از پیام نور اصفهان زنگ زدند  و به ما چند ساعتی کلاس دادند. این گذشت تا اینکه شهریور ۸۷ باز با کمال پررویی رفتیم برا تقاضا دادن تو دانشگاه پیام نور خمینی شهر، که باز هم همان آش و کاسه سال قبل بود. وقتی از کلاس های سال قبل پرسیدیم متوجه شدیم که یک خانم از شاهین شهر واسه تدریس اومده که از قضا با ما همدوره بود و اون زمانی که در دانشگاه پیام نور سده تدریس می کرده اصلا هنوز فارغ التحصیل نشده بود اونجا بود که فهمیدم نه تنها بیرون سده که تو شهرمون هم هوای هما نداریم. نتیجه مطلب:

از این پس به جای واژه نامانوس  مسولین سده  از واژه زیبای غریبه پسندها استفاده کنید.