گاهی وقت ها تعصب بیجا روی یک مسئله انسان را  از از مسیر تعادل خارج میکنه. در شهر ما در گذشته نچندان دور تعصب و چشم را روی حقیقت بستن یک امر فرا گیر بود  و هنوز هم بقایای اون وجود داره.

در گذشته گروهی از هر محله خود را عاشق محله خود میدانستند و برای ثابت کردن این امر از هیچ گونه نزاعی انصافا دریغ نمیکردند خود را محصور به منطقه کوچکی کرده بودند و اجازه تفکر به دنیای خارج از این محدوده را به خود نمیدادند . انگار که فرستاده ای هستند از طرف خدا  که برای دفاع از حق مردم آن محل در آنجا مبعوث شده اند .
روزهای جوانی را با کرکری خواندن های بی مورد و شاخ و شونه کشیدن برای جوان های محله های دیگه  پشت سر گذاشتند تا وقتی که کمی سنی از اون ها گذشت و به سن پختگی رسیدند ، وقتی به خارج از محل خودشون فکر کردند دیدند که انسانهای یه محله اون طرف تر هم با مردم محل خودشون هیچ فرقی نمیکنند همشون دو تا چشم دارند دو تا گوش دارند و بیشتر از یه بینی هم روی صورتشون نیست همشون هم لهجه هستند از یه هوا تنفس میکنند و از یه آب مینوشند حتی عقیده هاشون هم یکی بوده و این ها نمیدونستند.
چه فرقی میکنه که من از کدوم محله هستم . توی اصفهان با اون بزرگیش وقتی یه سالن ورزشی توی یه گوشه از شهرشون افتتاح میشه همشون خوشحال میشن چه اونی که این سالن توی محلشونه چه اونی که اون طرف شهر کیلومترها دور تر از این محله است چرا که اونها دید محله گرایی رو توی عصر تکنولوژی کنار گذاشتند و چیزی به نام محله رو دیگه قبول ندارند و فقط به پیشرفت شهرشون فکر میکنند
دیگه معنایی نداره که وقتی دنیا توی عصر ارتباطات که به قول معروف مثل یک دهکده شده به محله کوچیک خودمون فکر کنیم
این که بگیم همه سالن ها و کتابخونه ها توی فلان محله ساخته میشه  واقعا خنده داره چون که وسعت شهر کوچیک ما اینقدر کمه که میشه با یه اتومبیل در عرض 15 دقیقه با هشتاد تا از این سرش به اون سرش رفت
شاید اگر پدران ما در بیست و چند سال پیش به جای محله خودشون به شهر خودشون فکر میکردند حالا اسم دانشگاه صنعتی اصفهان دانشگاه صنعتی خمینی شهر بود و یا دانشگاه پیام نور اصفهان به این راحتی به چنگ اصفهانی ها نمی افتاد
بیایید با کنار گذاشتن محله گرایی بیش از این ضربه نخوریم